رامین اردلان- هنر در مفهوم حقیقی خود؛ خلقت دوبارهی آن چیزی است که با بیان افلاطون، بازسازی شکوه و نیت خداوند است. اینک انسان در مقام «خالق» دست بهکار میشود تا از روی «پرتوتایپ»، «آرکیتایپ»، «اعیان ثابته»، «نمونهی اعلا» و «کهنالگوها» که همگی در گنج مخفی، نهاناند چیزی را بسازد که با طبیعت او سازگار باشد. یعنی؛ آنچه که با ساختار وجودی بشر همسان و مناسب است.
و این معنای جامع، به زیرساختهایی تقسیم میشود که آنها را شعر، موسیقی، نقاشی، نساجی و معماری مینامیم. اگرچه در بیان کلی همگی با نام «هنر» شناخته میشوند، لیکن کاربردهای گوناگونی را در بر میگیرند که جملگی در جهت اعتلای روح انسان به عالم بالاتر است. و در نتیجه؛ هر یک محملی برای صعود از خودِ حیوانیِ آدمیست.
یعنی چیزی فراتر از آنچه فرد با غریزه و خواستهای حیاتیِ صِرف بدان نیازمند است.
مبانی این خلقت دوباره در عالم مادی، ضوابط خاصی دارد که در گونههای مختلف، با زبانی خاص و منطبق بر آن تدوین و تبین میشود. اینک معماری؛ که خود در واژهاش، بنیاد همهی هنرهاست. لیکن مفهومی خاص نیز دارد که منحصراً تشکیل و تقسیم «فضا»ها را معنا میکند. «فضا» بیش از هر توصیفی در این هنر، تجسمِ مادی «دیوارهایی» است که مکانهایی را بهوجود میآورد.
دیوارهایی که گویی با مصالحی متنوع «چیزی» را میآفریند که در واقع «هیچ» هستند.
چرا که «دیوار» در معماری یک بنا، همچنان که «دروازه» در معماری بنا، فینفسه از خود بهعنوان یک جزء، استقلال ندارد و صرفاً به محصور کردن و یا ورود به فضایی «تهی» منجر میشود.
و اما این «فضاهای خالی، مکانهایی هستند که با کاربردهای متفاوت خود، محل سکونت آدمیاند.
آدمی و لذا روح در آن آسوده میگردد.
خانه، شباهت انکار ناپذیری با «کالبد» دارد. کالبدی گرم؛ که در رگ و پی خود با جریان خون زنده است. و خانه؛ که با هواکشها، پنجرهها، لولهکشیها، چاهها و نقبهایش زنده است.
و نیز با هوایی که در ریههایش سبب تنفس و حیات او میشود. این جسم یا کالبدی که «آدمی» را در خود جای میدهد، ناگزیر میباید با «روح» او همجنس و آشنا باشد. پس ضرورتاً باید پاسخگوی سلیقه و خواستهای متنوع فردی نیز باشد. باری؛ شاید با این توصیف میتوان گفت؛
«کوی و برزن»، تجسمِ «خانواده» است. «شهر» تجسمِ «قوم» و «کشور» تجسمِ «ملیت».
و هم به این سبب است که معماری هر نژاد، شباهتی انکار ناپذیر با نژاد و اقوام گوناگون دارد.
سیاهچادرها، خانههایی برای آسایش کوچنشینان و کلبههایِ نئینِ پوشیده از حصیر (آغاجاوی) خانههایی برای آسایش دشتنشینان است. بادگیرها ریههای تنفسی خانههایی جهت آسایش کویرنشینان و خانههای ساختهشده از مصالح امروزی جهت آسایش شهرنشینان امروزیست.
اگرچه در این مختصر، قصد پرداختن به مفهوم «آسایش» نیست، اما ضرورتاً به این ضربالمثل متداول و آشنای «عقل سالم در بدن سالم است» اکتفا میکنم. «عقل» نماد نفسِ آدمی است که چون در فضای متناسب با خود جای گیرد به «آسایش» و سلامت دست مییابد. بدین ترتیب ضرورت دقتِ نظر و مکاشفه در احوال انسان از وظایف عمدهی معماران و مهندسان است. مهندسانی که با سمبولیسم علمِ هندسه و اعداد و ظرایف این مهم آشنا هستند و با «ملات زیباییشناسی» بنایی برای خداوندگار خانه بر پا میکنند که متناسب با «فلسفه» وجودی صاحبخانه باشد. افلاطون بر سردر آکادمیای فلسفهاش نوشته بود؛
«آنکس که هندسه نمیداند وارد نشود»!