با این پیش فرض که معماری ایرانی از دیرباز تاکنون توانسته است بهعنوان الگویی کاربردی، انتظارات کاربران را در تمامی وجوه زندگی ایرانی برآورده سازد، میتوان گفت؛ امروز، خانهی ایرانی، امنترین نقطهی زمین برای یک فرد ایرانی بهشمار میرود. یکی از مهمترین دلایلی که این فرضیه را پشتیبانی میکند این است که معماری ایرانی بهطور مشخص، علاوه بر بُعد کالبدی توانسته روابط فرهنگی ایرانیان را نیز پوشش دهد. تا آنجا که ایرانیان در یک مَثَل معروف، صراحتاً اقرار میکنند که: «هیچکجا خانهی آدم نمیشود»! این اصطلاح، گواه این است که سابقهی معماری خانههای ایرانی همواره رابطهی مستحکمی با روحیهی کاربران آن داشته است.
در تأیید همین ادعا میتوان به متون مکتوب کهن ایرانیان نیز اشاره کرد. بهعنوان مثال، «روحِ خانه» همواره یکی از کلیدواژههای مصطلح متون گذشتهمان بوده است. همهی اینها ثابت میکنند که مردم ایرانزمین خانههایشان را دوست میداشتهاند و حاضر نبودهاند حس و حال و گرمای خانهشان را با چیز دیگری عوض کنند.
بخش عظیمی از این دلگرمی، وامدار طراحی و خلق فضاهای کاربردی خانههای ایرانی است. فرآیندی که صرفاً از دل معماران تجربی آن دوران بیرون آمده است.
حال پرسش اینجاست که اگر دوباره در اَمر ساختوساز به چنین الگوهایی رجوع شود، آیا باید امیدوار باشیم که میتوان به چهاردیواریهای مدرن امروز که به نام خانه ساخته میشود روح دوبارهای بخشید؟!
در این جستار کوتاه تلاش کردهایم تا ضمن بررسی و مقایسهی پنج اصل معماری ایرانیِ مرحوم پیرنیا - که بهدرستی بهعنوان اصول معماری ایرانی بیان شده است - با شرایط حالِ حاضر جامعهی ایران - چه از لحاظ فرهنگی و جامعهشناختی و چه در ابعاد عملکردی - به سر فصلهای تازهای اشاره کنیم تا با مطالعات و پژوهشهای علمی و عملی که ممکن است در آینده شکل بگیرد، مؤثر واقع شود.
درونگـــرایی
یکی از باورهای مردم ایران، زندگی خصوصی و حریم شخصی آنها بوده است. موضوع حائز اهمیتی که موجب شده تا معماری ایران، به نوعی معماری درونگرا تلقی شود.
معماران ایرانی از گذشته کوشیدهاند تا با ساماندهی اجزای اصلی ساختمان در گرداگرد یک یا چند میانسرا، ساختمان را از جهان بیرون جدا کنند و تنها توسط یک هشتی، این دو را بههم پیوند دهند. خانههای درونگرا در اقلیم گرم و خشک، همچون بهشتی در دل کویر بودهاند. فضای درونگرا همچون آغوشی گرم، بسته است و از هر سو رو به درون خود دارد. بخش بیرونی، آذینهای بیشتری نسبت به اندرونی داشت. معماران حتی در ساختمانهای برونگرا مانند کوشکهای میان باغها نیز ماهیت درونگرایی را پاس میداشتند.
ویژگی معماری غیرقابل انکار آثار و ابنیهای مانند؛ خانه، مسجد، مدرسه، کاروانسرا، حمام و غیره مربوط به خصوصیت درونگرایانهی آن است که ریشهای عمیق در مبانی و اصول اجتماعی - فلسفی این سرزمین دارد.
اما امروزه میبایست به این موضوع فکر کرد که آیا هنوز ایرانیان، نیازمند فضاهای شخصی و حریم خصوصی هستند؟ آیا با وجود تکنولوژی و بهطور مشخص شبکههای اجتماعی مجازی در ایران، حریم فضاهای شخصی حفظ میشود؟ یا پرسش بهتر این است که؛ در شرایط کنونی که مردم، بیش از نیمی از وقت خود را درگیر اینترنت هستند، آیا نیازی به حفظ حریم شخصی احساس میشود؟
شاید اینکه فضاهای مجازی مخرب هستند یا نه، ارتباط چندانی به موضوع بحث ما نداشته باشد اما هنگامی که فردی عضو شبکههای اجتماعی میشود، خواهناخواه بخشی از حریم خصوصی خود را با دیگران به اشتراک میگذارد! حال ممکن است حتی مخاطبان او صرفاً دوستان و آشنایانش در دنیای واقعی باشند اما باید پذیرفت که بدین ترتیب آنها هم بیش از پیش از حریم شخصی و خصوصی فرد باخبر خواهند شد.
در جامعهای که در حال گذار است - یعنی نه هنوز آنچنان مدرنیته را درک و تجربه کرده و نه آنچنان بر فرهنگ سنتی خود پایبند است - نمیتوان بهطور قطع اذعان کرد که درونگرایی و یا حفظ حریم شخصی از میان رفته است و یا کسی آن را باور ندارد و یا اصلاً دیگر نمیشود آن را احیا کرد!
شاید بتوان با استفاده از فرم معماری مدرن و تلفیق آن با روابط معماری گذشتهی ایران دوباره خانه را به جایی برای آرامش و کنار همنشینیمان بدل کنیم؛ مکانی دنج و آرامشبخش که در آن دیگر برای ارتباط میان آدمها نیازی به تلفن و اینترنت نباشد! برای خلق فضایی درونگرا در فضای خانههایمان، پیش از هر چیز بایستی در فرهنگ حقیقیمان، اعتدال را برقرار کنیم.
پرهیـــز از بیهودگی
معماری گذشتهی ایرانزمین (قبل و بعد از اسلام) همواره از کار بیهوده و اسراف دوری جسته است. شاهد این مدعا؛ زیگورات چغازنبیل است. بنایی که در 1250 سال پیش از میلاد، میتوان کاربرد کاشی را در آن دید.
نکتهی جالب توجه در معماری گذشتهمان این است که در ساخت بنا به کوچکترین نکات و دغدغههای انسانی هم با دقتی وصفناپذیر پرداختهاند! اِزارهی دیوارهای چغازنبیل را با کاشی آبی آمود کردهاند. زیرا هنگام رفتوآمد مردم، برخورد با پای دیوار بیشتر بوده است و چون خشت در برابر باران آسیب میدیده، نمای ساختمان را با آجر پوشانیدهاند. همچنین از کاشی در آمود گنبدها بهرهگیری میکردند و آن را با نقش و نگارهای دلنشینی میآراستند. این تکههای رنگی کاشی، آسانتر تعمیر و بازسازی میشدند.
میتوان اینگونه تعبیر کرد که؛ این اصل در معماری ایرانی با اصول معماری مدرن کاملاً هماهنگی و سنخیت دارد، چرا که پرهیز از بیهودگی چه از لحاظ سازه و چه بهلحاظ تزئینات از خصوصیتهای معماری مدرن است، اما در ساخت خانههای امروزی در ایران متأسفانه حتی اصول و اهداف اولیهی این معماری هم رعایت نمیشود. آنچه در مقابل ماست عموماً ملغمهای است که نه میتوان آن را به معماری مدرن نسبت داد و نه به معماری سنتی ایرانی و نه به هیچ اصول طراحانهی دیگری!
اتفاقی که در ساختوساز معاصر ایران افتاده این است که با کمترین کیفیت، بیشترین کمیت را ارائه میدهیم و یا با کمترین کیفیت بیشترین کیفیت را وانمود میکنیم!
اما اگر فقط اندکی بلندمدتتر به رشدِ چرخهی صنعت مسکن فکر کنیم، با کمی آیندهنگری میتوانیم در جهت درمان این اقتصاد معیوب گامی برداریم. پایبندی به اصول علمی و طراحانه، حال ایرانی و یا غیر آن حداقل میتواند پشتوانهای باشد برای مصرفکنندهای که میداند چه انتظاری از یک خانه دارد. اگر فردی نوع زندگی و فرهنگش با شرایط زندگی مدرن سازگاری دارد، میتواند چند گزینه را برای انتخاب خانهاش داشته باشد؛ این گزینهها همان اصولی هستند که یک معمار آنها را پیدا میکند و بهمرور زمان تبدیل بهنوعی امضا برای آن معمار خواهد شد، و اگر مصرفکنندهای با روح مدرنیته مخالف باشد میتواند با ارزشها و شیوهی شخصی خودش سبک زندگیاش را برگزیند تا ارزشها و فرهنگش هر روز با استفاده از آن خانه، دچار تناقض نشود.
مـــردمواری
مردممحوری بهمعنای رعایت تناسب میان اجزای یک ساختمان با اندامهای انسان و نیز توجه به نیازهای او در یک بناست. در ایران هم مانند هر جای دیگر، معماری، هنری وابسته به زندگی است.
پهنای اتاق خواب به اندازهی یک بستر است و افراز طاقچه به اندازهای است که نشسته و ایستاده به آسانی در دسترس باشد و یا تالار و سالن پذیرایی که مخصوص مهمان است به اندازهای که شایستهی میزبانی باشد.
اما متأسفانه در شرایط کنونی میتوان گفت؛ شاید یکی از مهمترین ویژگیهایی که در اَمر ساختوساز رعایت نمیشود، همین تناسبات و مقیاس انسانی است. فقدان مقیاس انسانی در طراحی ساختمانهای امروزمان باعث شده است که علاوه بر نازیبا شدن نمای شهری و از بین رفتن لطافتِ حس معماری، با جامعهای انزواطلب و افسرده مواجه شویم. گواه آن؛ همین ساختمانهایی است که طی چند سال اخیر در سطح شهر ساخته شده است. ساختمانهای بلندی که در برخی از آنها علاوه بر بلندمرتبهگی، نماهای به اصطلاح رومی و کلاسیک، روح تجملخواهی و مقیاس اَبر انسانی را ترویج میکنند. زمانهای که حتی استفاده از مصالح و متریال ایرانی هم در مقیاس فرا انسانی به چشم میخورد. پلانهایی که صرفاً به سبب عوامفریبی طراحی شدهاند و نه نیاز و آسایش کاربران. بهعنوان مثال؛ در برخی از این نوع بناها، اندازهی اتاقها و سرویسهای بهداشتی حتی از ابعاد استاندارد هم کوچکتر در نظر گرفته میشود تا هال و پذیرایی خانه بزرگتر جلوه داده شود و اصطلاحاً خانه، دلبازتر بهنظر برسد! و مواردی از این دست...!
اینگونه اتفاقات نه تنها تهدیدی برای سلامت جسم و روح کاربران و محروم کردن آنها از امکانات مناسبی نظیر نور و هوای مطبوع است، بلکه موجب توسعه و ترویج الگوی بساز و بفروشی و اصطلاحاً مُد کردن روش و شیوهای غلط در اجتماع خواهد شد. باید تلاش کرد تا با ترویج علمی و منطقی ساخت مسکن، جلوی اشتباهات برخی طراحان و کمبود گزینه برای انتخاب کاربران را گرفت.
خودبسندگی:
معماران ایرانی همواره تلاش میکردند تا ساختمایهی مورد نیاز خود را از نزدیکترین جایها بهدست آورند و چنان ساختمانها را بنا میکردند که نیازمند به ساختمایهی نقاط و جایهای دیگر نباشد و در واقع؛ «خودبسنده» باشند. بدین ترتیب کار ساختوساز با شتاب بیشتری انجام میشده و ساختمان با طبیعتِ پیرامون خود «سازوارتر» درمیآمده است. هنگام نوسازی آن نیز همیشه ساختمایهی آن در دسترس بوده است. ایرانیها بر این باور بودند که ساختمایه باید «بومآورد» یا «اِیدری» (اینجایی) باشد. به گفتهی دیگر، فرآوردهی همان جایی باشد که ساختمان در آنجا ساخته میشود و تا حد ممکن از امکاناتِ محلی بهره بگیرند.
شاید امروزه بهعلت پیشرفت تکنولوژی و سهولت در حملونقل، دیگر نگرانی در ارتباط با مصالح، کمتر به نظر برسد اما باید به این نکته دقت کرد که این اتفاق علاوه بر هزینهی زیاد و بهصرفه نبودن اقتصادی، آیا اصولاً به سود جامعهی ماست یا به ضرر آن؟
بیایید ماجرا از زاویهای دیگر بررسی کنیم؛
آیا شما بهعنوان یک ایرانی حاضرید که تا آخر هرگز نوروز را جشن نگیرید؟
یا اینکه هرگز سفرهی هفت سین و حس نو شدن را تجربه نکنید؟ آیا میتوانید به کسی که کنارتان نشسته است، غذایتان را تعارف نکنید؟ اینها و بسیاری موارد مشابه جزئی از فرهنگ ما هستند. فراموش نکنیم که در قبال همین قواعد، رفتارها و رسم و رسومهای از گذشته بهجا ماندهمان است که جهان، همواره تمدن گذشتهی ما را تحسین کرده است. یادمان نرود که بسیاری از ما ایرانیها حتی زمانی که مهاجرت میکنیم و سالیان سال از وطنمان دور هستیم، دلتنگ همین عادتهای بسیار ساده و شاید دمِدستی میشویم و به هزار شکل تلاش میکنیم تا ما به ازای همین نوستالژیها را در غربت برای خود دست و پا کنیم. فرهنگ یک ملت ممکن است در فراز و نشیب سالها دستخوش تغییراتی شود اما هرگز به کلی از بین نخواهد رفت. دگرگونیهای یک فرهنگ همواره طی فرآیندی علت و معلولی اتفاق میافتد و دلایل آن نیز یک اتفاق خارجی نیست؛ از درون خود آن فرهنگ نشأت میگیرد! اگر تلاش کنیم تا از بیرون، فرهنگ خاصی را وارد کنیم، ممکن است برای مدت کوتاهی حضور آن فرهنگ را حس کنیم اما علاوه بر اینکه همیشه برایمان ناملموس است، در درازمدت، باعث سرخوردگیهای زیادی نیز میشود!
شاید دلیل افسردگی اجتماعی بسیاری از مردممان هم همین فرهنگهایی هستند که از پشت مانیتورهایمان نظاره میکنیم و مدام تلاش میکنیم به آن نزدیک شویم؛ نتیجهی آن هم میشود: تناقض! تناقضی که در تمامیت زندگیمان جاری است!
نه نسل میشناسد و نه سنوسال. نه طبقهی فرودست و نه فرادست! نه تحصیلکرده و نه بیسواد! تناقضی که هر روز با آن از خواب بیدار میشویم و با شب بخیر گفتن به آن، خوابمان میبرد!
خشت؛ فرهنگ ماست. آجر؛ ماهیت ساختمانهای ماست؛
گواه آن بزرگترین برج آجری دنیا در استان زنجان؛ «گنبد سلطانیه» که به شهادت خود اروپاییها، شیوهی ساخت کلیسای «سانتاماریا دلفیوره» از آن الگوبرداری شده است.
مطبخ؛ فرهنگ ماست؛ جایی که هرکس در آن آشپزی میکند با خیال راحت و فراغ بال میتواند در آن بریزد و جمع کند، و نگران آن نباشد که نکند مهمان آن را ببیند یا خجالت بکشد!
هدف، بازگشت به الگوهای گذشته نیست بلکه استفاده و بهرهگیری از ظرفیتهای اصیل آنهاست. به شکلی که انسان مدرن هم بتواند به راحتی با آن ارتباط برقرار کند و بخشی از ناراحتیها و دغدغههای روزمره و زندگی ماشینیاش کم شود.
آرامش و رفاه بایستی از درون اصل خودمان در جنس زندگیمان جاری شود، نه از بیرون به ما تزریق شود.
نیـــارش
واژهی «نیارش» در معماری گذشتهی ایران بسیار بهکار میرفته است. نیارش به دانش ایستایی، فن ساختمان و ساختمایه (مصالح) شناسی گفته میشده است. معماران گذشته به نیارش ساختمان بسیار توجه میکردند و آن را از زیبایی جدا نمیدانستند. «پیمون»، اندازههای خُرد و یکسانی بود که هر جا در خور نیازی که بدان بود بهکار گرفته میشد. پیروی از پیمون، نگرانی معمار را دربارهی نااستواری یا نازیبایی ساختمان از میان میبرد. چنانکه یک گِلکار نهچندان چیرهدست در روستایی دورافتاده میتوانست با به کار بردن آن، پوشش گنبدی را همانگونه انجام دهد که معماری کارآزموده!
این کیفیت معماری ایرانی دیگر نه زمان میشناسد و نه مکان.
نه بستگی به اصول معماری مدرن دارد نه به اصول معماری پساساختارگرا. میتوان اینگونه گفت که؛ این کیفیت، لازمهی هر چیزی است که قرار است ساخته یا بنیانگذاری شود.
لذا رعایت کردن آن اَمری واجب و بدیهی است.
امروزه چیزی که در بسیاری از ساختوسازها شاهد آن هستیم، کیفیت نامرغوب مصالح و بهکارگیری ناصحیح آن در ساختمایهی ساختمان به نیت سود اقتصادی است.
متأسفانه در برخی ساختمانهای امروز، آنچه در برابر دید مشتری است، بهمنظور فروش بهتر و گرانترِ خانه، مصالحی باکیفیت و مطلوب است اما در سازهی ساختمان تا جایی که ممکن است از کیفیت مصالح چشمپوشی میکنند تا هزینهی ساختِ خانه ارزانتر تمام شود و سود اقتصادی بیشتری نصیب سازنده شود.
کلام آخــر اینکه؛
کیفیت بسیاری از ساختمانهای ما پایین است!
گواه آن؛ مجتمعهایی که ساخت آنها چند سال پیش توسط دولت قبلی آغاز شد! مجتمعهای مسکنِ مهری که در لحظهی به دنیا آمدنشان مُرده و یا بیمار به دنیا آمدند!
گواه آن؛ تیغههای نازک دیوارهایمان که حتی در اتاق خانهمان نمیتوانیم با صدایی معمولی با کسی صحبت کنیم تا مبادا کسانیکه در اتاق دیگر استراحت میکنند آزار ببینند!
گواه آن؛ تیتر اخبار و جراید کشور که هر روز خبر از فرسایش ساختمانی چند طبقه در فلان جای کشور میدهند!
کشوری که سرتاسر روی گُسلهای زلزله جا خوش کرده و هر روز خطر را زیر گوش خود احساس میکند!
برای مقابله با این تهدید بزرگ - که بههیچ عنوان هم نمیتوان جلوی وقوع آن را گرفت - باید پیشگیری کرد.
باید پیشگیری کنیم تا بار دیگر بمها و منجیلها اتفاق نیفتند.
شاید اگر از سودهای شخصی و مقطعی خود صرفنظر کنیم، ترقی و پیشرفت خیلی زودتر کشورمان را در آغوش بگیرد. نگاه بلندمدت همیشه باعث توسعهی واقعی میشود.