در چند دههی اخیر، متاسفانه شاهد ساختمانهایی در شهر هستیم که با کپیبرداری از فرهنگ گذشتهی اروپا و با نام معماری کلاسیک یا نئوکلاسیک عرضه می شوند، هر چند که سازندگان این نوع بناها، غالباً هیچگونه اطلاعی از نوع سبکهای معماری و یا ریشه و پیشینهی کاری که انجام می دهند ندارند. عجیبتر آنکه میتوانم با قاطعیت ادعا کنم که حتی بسیاری از طراحان این بناها نیز از نوع و سبک کاری که انجام میدهند مطلع نیستند، چه رسد به سازندگان و سرمایه گذاران!
این ادعا بر این اصل واضح استوار است که تقریباً تمامی این بناها ملغمهای از کپیبرداریهای غلط و تلفیقی از سبکهای کلاسیک و نئوکلاسیک اروپا از سه هزار سال پیش تا حدود یکصد سال پیش هستند که مجموعهای از سبکهای متعدد در زمانها و مکانهای مختلف را در بر میگیرند و کپیبرداران شهر ما که دانش لازم را برای تشخیص این سبکها ندارند، صرفاً برای تزئین بناهایشان بهعنوان دستآویزی از اجزا و دیتیلهای این بناها در داخل و خارج بناهایشان استفاده میکنند. سبکهای اصیل کلاسیک و نئوکلاسیک، هر یک، بسته به مکان و زمان وقوع خود، دارای نظامها و قوانین و تناسبات مشخصی هستند که متاسفانه هیچیک از آنها در این کپیبرداریهای مبتذل رعایت نمیشوند!
تازه اگر امروز، اصولاً مسئلهی «کپی برداری» از چنین آثاری را جایز بدانیم...
این دقیقاً همان نکتهایست که مرا به بحث اصلیام میرساند؛
«رد بیشک و تردید الگوبرداریهای غلط، حتی به شرط رعایت درست سبک و اصول آن».
( تمامی تصاویر استفادهشده در این مقاله، تزیینی است.)
معماری مقولهای است از جنس «هنر» و «اندیشه» که متکی بر وضعیت و زندگی اجتماعی انسان در ادوار مختلف و وابسته به نیازها و تواناییهای اقتصادی و فنی انسان در زمانهای گوناگون به وقوع میپیوندد. در واقع معماری درست و اصولی فقط در زمان خودش، بر اساس شرایط اجتماعی همان برهه و با استفاده از مصالح، فناوری و تکنولوژی روز و و بالطبع با طراحیهای معمارانه روز خود میتواند اتفاق بیفتد.
در خصوص اهمیت زمان در معماری و تابع زمان بودن آن بسیاری از معماران جهان تاکید کردهاند و شاید مرحوم هادی میرمیران، معمار شایستهی معاصر ایرانی با تعریف خود از معماری که «معماری رد زمان بر فضاست»، به زیبایی به این نکته اشاره میکند.
و نیز؛ «خلاقیت در معماری» - که همچون سایر هنرها، عنصر ارزشدهندهی این هنر و بخش بسیار مهمی از آن است - غالباً بر مبنای ارزشهای روز و ارزشهای زمانهی خود، متجلی میشود.
اگر قرار باشد که هنر معماری کپی اتفاقات گذشته باشد، فاقد خلاقیت و فاقد هر نوع ارزش معمارانه است...
مشکل اینجاست که این اتفاق در تهران به میل سرمایهداران نادان و بیسلیقه و بدتر از آن با کمک و همراهی عدهای بهاصطلاح معمار که البته دارای مدارک معماری تائید شدهی آکادمیک و حرفهای نیز هستند، به وقوع میپیوندد. این قشر از معماران، بیشترین سهم کار را از بازار معماری امروز به خود اختصاص دادهاند و در تعیین سرنوشت معماری کشور نقش مهمی را ایفا میکنند. معمارانی که از سلیقهی سخیف جامعه پیروی میکنند و همواره در جهت منافع شخصی خود به دنبالهروی از سلیقهی مبتذل کارفرمایان نادان و نوکیسه میپردازند و با این کار خود باعث توسعهی این سلیقهی مبتذل در جامعه نیز میشوند.
... برخی از این معماران، امروز در حقیقت از دید جامعه و برخی آژانسهای مسکن و نیز بسیاری از کسانی که به حوزهی طراحی معماری اشراف لازم و کافی ندارند، سوپر استارهای معماری کشور قلمداد میشوند. در حالی که از نگاه آکادمی معماری، دانشگاهیان و معماران حرفهای معتبر، چنین دیدگاهی کاملاً بیپایه و اساس و مردود است.
معمار در جایگاه هنرمندی اندیشمند، مسئولیت ارتقاء سطح سلیقه و درک زیبایی و کیفیتخواهی و بهطور کلی رشد فرهنگ جامعه را دارد و معمارانی از این دست نه تنها کمکی در این ارتقای فرهنگی نمیکنند بلکه به وضوح بازدارندهی رشد فرهنگی جامعه هستند و به ابتذال سیمای شهر نیز میافزایند.
دلایل این پدیده را در میان این بخش از معماران شاید بتوان بهطور کلی «نادانی»،«سودجویی» و «بیمسئولیتی» دانست و در سه شکل زیر مورد بررسی قرار داد:
شکل اول؛ فرض را بر این میگذاریم که این قشر از معماران از این مسئله مطلع نیستند و خودشان از سطح سلیقهای پایین و دنبالهرو برخوردارند که این شکل با وجودی که ممکن است سادهانگاری به نظر آید، در بسیاری از موارد واقعیت دارد. ایشان به راستی، دانش لازم را در حوزهی تخصص طراحی معماری دارا نیستند که این امر دلایل بنیادینی از بدو آموزش دانشگاهی معماری در ایران از 1319 خورشیدی تا به امروز دارد. به هر صورت، جای تاسف بسیار است که این گروه نمیدانند که ارزشهای معمارانه به خلاقیت اصیل و در زمان خود بودن است و نه در تقلید از زمانها و فرهنگهای گذشتهی دیگران و یا حتی خودمان.
شکل دوم؛ فرض را بر این میگذاریم که این معماران نسبت به این مسئله آگاهاند اما به خاطر منافع اقتصادی شخصی با خواستههای نادرست برخی کارفرمایان نادان و جامعهی بیاطلاع و بیسلیقه، همگام میشوند و هر آنچه از ایشان خواسته میشود در مقابل پول انجام میدهند که این صفت ایشان برای عموم معماران چیزی جز بدنامی به ارمغان نخواهد آورد!
و اما شکل سوم؛ شکل سوم، زمانی است که این معماران از زیر بار مسئولیت حرفهای خود شانه خالی میکنند و روش غلط خود را در طراحی معماری به این شیوه توجیه میکنند که چون جامعه چنین میپسندد و معمار هم باید بهعنوان یکی از گروههای خدماتی جامعه، در خدمت خواستهی جامعه باشد، چنین فجایعی را به جامعه ارائه میکنند. حال آنکه این رفتار، خیانتی آشکار به جامعه و شهر است.
این دنبالهروی یعنی اینکه ایشان نقش اصلی خود را بهعنوان معمار، اندیشمند، هنرمند و متخصص که وظیفهی ارتقاء سطح فرهنگی جامعه را بر دوش میکشد، انجام نمیدهند.
لذا به این ترتیب جایگاه ایشان دیگر جایگاه یک معمار، اندیشمند، هنرمند و متخصص نیست و مقامی پایینتری که صرفاً ارائهی خدمات خواستهشده توسط اقشار غیرمتخصص و نادان جامعه نسبت به حوزهی تخصصی ایشان است، برگزیدهاند.
جایگاهی که در خوشبینانهترین حالت، جایگاه یک تکنسین فنی و اجرایی معماری است. بسیاری از اینگونه افراد سطح معمار را در جامعهی امروز ایران به سطح یک نقشهکش و یا طراح بزککنندهی بنا تقلیل دادهاند، پس همانا معمار نیستند...
اگر ایشان صرفاً دنبالهروی از خواستههای جامعه، اعم از کارفرما و مصرفکننده را پیشه کردهاند، پس به راستی ورودی ایشان بهعنوان معمار متخصص به جامعه چیست؟ ایشان از خودشان به جامعه چه چیزی میدهند؟ طراحی معماری اصیل و بیبدیلی که وظیفهی معمار واقعی است، چه میشود؟ و توسط چه کسی انجام میشود؟
حال که ایشان در حال کپیبرداری از معماری زمانهای دیگر، فرهنگهای دیگر و معماران دیگر هستند، حتماً جامعه نیازمند معماران واقعی و کسانی که معماری حقیقی انجام دهند هست. و اگر قرار باشد اندیشمندان، هنرمندان و متخصصان در هر حوزهای اینگونه دنبالهروی را بپذیرند که بایستی فاتحهی پیشرفت جوامع را خواند.
به هر حال، اتفاق جاری در معماری تهران، یعنی ادای التقاطی و مبتذل معماری کلاسیک و نئوکلاسیک، خیانتی است به کشور و جامعهی ایرانی که عمداً یا سهواً با حضور «به اصطلاح معماران» در جامعه صورت میگیرد. بدنهی متخصص و معتبر معماری در جهان چنین کاری را کاملا نفی میکند و این چیزی نیست که ادعای من باشد یا بحث خاصی بطلبد و یا اصولاً بحثپذیر باشد.
این موضوع بهقدری در جهان واقعی و پیشرفتهی معماری روشن و واضح است که ابتدا در نوشتن چنین مطلبی تردید داشتم و آن را توضیح واضحات میدانستم اما باز خود را قانع کردم تا با نوشتن این مطلب، شاید بتوانم نکاتی را برای جامعهی غیرمتخصص ایرانی امروز یادآوری کنم.
در مقابل این ادعا میتوانم تصور کنم که برخی، باز هم از روی ناآگاهی و بیاطلاعی، اینگونه عنوان کنند که چرا این نوع کار یعنی معماری کلاسیک و نئوکلاسیک هنوز در نقاط دیگر جهان اتفاق میافتد؟
و در پاسخ باید بگویم که امروز در هیچ جای جهان پیشرفته، تکرار معماری کلاسیک و نئوکلاسیک به دست معماران انجام نمیشود. هیچ معمار معتبری حاضر نیست به هیچ قیمتی آبرو و حیثیت حرفهای خود را با انجام چنین کاری به خطر اندازد. آنچه اتفاق میافتد دو چیز است:
یک؛ احترام بیش از حد برای معماریهای کلاسیک و نئوکلاسیک که به راستی ثروت عظیم تاریخی بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان را تشکیل میدهند و سعی در حفظ و نگهداری هر چه بیشتر آنها.
دوم؛ همان اتفاقی است که اینجا میافتد و البته به مراتب کمتر. یعنی باز هم به درخواست برخی کارفرمایان نوکیسه، ناآگاه و بیسلیقه، تنها با سرمایههای خصوصی و به دست عدهای پیمانکار و سازنده که آنها نیز دغدغهی معماری ندارند و صرفاً برای منافع شخصی اقدام به ساخت هر بنای مبتذلی مینمایند که البته چون تخصصی در معماری هم ندارند، ایرادی به ایشان وارد نیست. و حتی اگر این سرمایهداران نوکیسه بخواهند در شهرهای پیشرفته این کار را انجام دهند، توسط مدیریت شهری و شهرداریها از این نوع حرکات جلوگیری میشود. کما اینکه اخیرا در شهر بورلیهیلز لوسآنجلس و بارسلونای اسپانیا قوانینی بر علیه این نوع معماری وضع شده و در تورنتو کانادا نیز تحت بررسی است. جالب اینجاست که شخصاً بر این باورم که در این چند نقطهی خاص نیز این قوانین در مبارزه با ساختوسازهای سرمایهداران ایرانی به وقوع پیوسته است!
و اما دلیل زیربنایی علاقمندی قشر نوکیسه به این سبک از معماری را شاید در چند نکته بتوان برشمرد؛
نخست اینکه؛ این نوع معماری به وضوح با تزئینات فراوان و اغلب در جامعهی امروز بیمعنا و غیرموجه، مجللترین و متظاهرترین نوع بناست. «تجلل» و «تظاهر» خصوصیاتی هستند که نوکیسهگان میپسندند و توسط این خصیصهها میتوانند ثروت خود را به نمایش گذارند. همچنین، عدم اطلاع ایشان از حوزهی معماری موجب میشود و با نگاهی سطحی به این جوامع متوجه شوند که در این جوامع ارزش بسیاری برای این نوع معماری گذشته قائل هستند و به شدت سعی در حفظ و نگهداری آنها دارند، بنابراین به دنبال واگشایی عقدهی حقارت خود نسبت به جوامع پیشرفتهی جهان، در ذهن خود و به غلط، این نوع معماری را الگو و بهترین نوع معماری جهان میپندارند.
حال آنکه همان جوامع پیشرفته، خود مشغول خلق آثار ارزشـمند و به روز و مـدرنی هستند که در آینـده به ثروت تاریخی ایـشان تبـدیل خواهد شد، همانگونه که معماری گذشتهشان در زمرهی ثروت فرهنگی و تاریخی امروزشان قرار گرفته است.
به هر حال، واقعیت تلخی که اتفاق افتاده است و هنوز هم به سرعت رواج دارد، تنها در زمانهی بیخردی و در فقدان جامعه و انجمن منسجمی از معمارانی که بتوانند بر جامعه و مدیران شهری تاثیر صحیحی در جهت جلوگیری از شیوع غیرقابل برگشت این فاجعه بگذارند، قابل تحقق است و معماران واقعی تنها با صبر و بردباری میبایست در مقابل این سیل عظیم بیخردی و بیمسئولیتی مقاومت کنند تا شاید نسلهای بعدی کمکم درک کنند که نمیتوان چنین اتفاقی را اصلاً «معماری» نامید و کسانی که در این راه خیانت کردهاند هرگز معمار نبودهاند و شاید روزی با رسیدن جامعه به این ادراک، موفق به تغییر اوضاع شویم و چهرهی معماری کشور روزی آبرومند گردد.
در پایان، از تمام معمارانی که امروز دستاندرکار ساخت چنین بناهایی هستند، دعوت میکنم تا در مقابل ادعاهای من ساکت نمانند و دلیل و توجیه نحوهی عملکرد خود را ارائه نمایند. شاید من نیز از ایشان بیاموزم...